پذیرفتن این که آسمان دیگر مثل ۲۳سالگی آبی نمی شود
و پرستوها دیگر مثل ۲۰سالگی دیوانه نمی شوند
و دیگر بهار ، بهارِ سالهای جوانی نمی شود و دیگر آفتاب پرتو نوازشگرش را در عصر های اسفند به جسم خسته ما نمی تاباند بسیار بسیار سخت است !
اینکه دیگر دیدنِ جوانه ی سنبل، در گلدانِ طرد شده ی داخل انباری ، شوری در دل به پا نمی کند یعنی جوانی گذشته است .
اما ایکاش نمی گذشت
ایکاش هنوز هم ابرهای سفید در آسمان ابی ما را به بازیشان فرا می خواندند
و ایکاش هنوز هم به عروسی چلچله ها دعوت می شدیم و ایکاش
هنوز هم ، مردم خوبتر از آن چیزی که الان هستند بودند
ایکاش ما هرگز وارد این جدل ها و فریب ها و دروغ ها و قوانینِ سروته عیبِ اینجا نمی شدیم.
ایکاش دوباره بتوانیم دنیا را مثل ۲۰ سالگی ببینیم
رو به تعالی !