خالی

 

بعد از این هر بار در دو راهی ماندن و رفتن اقرار گرفتم، هر بار نام وطن قلبم را لرزاند و غروب آفتاب از پشت دماوند اشک در چشمانم نشاند ، اشک هایم را پاک می کنم بغض هایم را فرو می خورم و می گذارم عقلم فرماندهی کند. می گویم که باید بروم. بروم به جایی دور از وطن،به دور از مادر، به دور از خانواده به دور از این خاک .آری قطعا باید برم. به جایی نو ، باید دوباره برخاستن و دوباره راه رفتن و دوباره سخن گفتن را بیاموزم چنان که ۲۸سال قبل آموختم. از سرزمین خویش به سرزمین خارجی ها خواهم رفت و خارجی خواهم بود .می دانم می دانم 

اما نه برای رهایی از حجاب اجباری خواهم رفت نه برای فرار از گرانی نه برای داشتن ساعت کاری کمتر و درامد بیشتر.

به جایی خواهم رفت که قانون وسیله ای برای بازستاندن حقوقم باشد. به جایی که فرزندانم احساس کنند هستند و تاثیرگزارند.

 

 

 

 

 

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۱ لایک
آخرین مطالب
خالی
آمدنم بهر چه بود ؟
ایران
برادر
زندگی
دروغ
از دیروز، برای فردا1-2
از دیروز، برای فردا 1
تو آمدی ز دورها و دورها . . .
الف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان